در دنیای پرشتاب امروز، بسیاری از ما در جستوجوی شادمانی هستیم- اما آیا واقعاً میدانیم شادمانی چیست؟ حتی گوگل، با تمام دانش بیپایانش، نمیتواند پاسخ قطعی به این پرسش بدهد. دلیلش ساده است: شادمانی مفهومی نسبی، پیچیده و شخصی است که برای هر فرد معنای متفاوتی دارد.
بر اساس تعریف هوش مصنوعی، شادمانی یک وضعیت پیچیدهی روانی از بهزیستی است که شامل احساساتی مانند شادی، رضایت و خشنودی از زندگی میشود. اما این تجربه کاملاً شخصی و ذهنی است و از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد. شادمانی اغلب با رویدادهای مثبت، روابط انسانی و موفقیتها تحریک میشود، اما شکل عمیقتر آن با معنا و هدف در زندگی گره خورده است.
شادمانی یک جریان دائمی از احساسات مثبت نیست، بلکه حالتی است که میتوان آن را از طریق تمرینهایی مانند قدردانی، ذهنآگاهی و ارتباطات انسانی پرورش داد.
مارتین سلیگمن، بنیانگذار روانشناسی مثبت، شادمانی را در ابتدا به سه مؤلفهی قابل سنجش تقسیم کرد:
لذت ← تجربهی لحظات خوشایند و نشاطآور
تعلق خاطر ← حس ارتباط با دیگران یا فعالیتهای معنادار
معنا ← درک هدفی بزرگتر در زندگی
اما این مدل در سالهای اخیر گسترش یافته و به چارچوبی جامعتر تبدیل شده است که با نام مدل PARADA+V شناخته میشود:
این مدل نشان میدهد که شادمانی فقط احساس خوب نیست، بلکه مجموعهای از عوامل روانی، اجتماعی و معنوی است که در کنار هم به شکوفایی انسان منجر میشوند.
در فلسفهی یونان باستان، شادمانی صرفاً به لذت محدود نمیشد. ارسطو واژهی یودایمونیا (Eudaimonia) یا “خوش روانی” را برای توصیف شادمانی به کار برد- واژهای که معادل «شکوفایی انسان» یا Human Flourish است. در این دیدگاه، شادمانی یعنی زیستن مطابق با فضیلتها، رشد عقلانی، و ایفای نقش اخلاقی در جامعه.
یودایمونیا بر این باور استوار است که شادمانی نتیجهی پرورش خرد، معنا، و انسجام شخصیتی است- نه فقط تجربهی لحظات خوشایند.
شاون آکور، نویسندهی کتابهای The Happiness Advantage و Before Happiness، در مقالات خود در Harvard Business Review تأکید میکند که شادمانی را نباید صرفاً بهعنوان تجربهی لحظهای احساس خوشی در نظر گرفت. از نگاه او، شادمانی یعنی ارتقاء ظرفیت ذهن برای مثبتگرایی– یعنی توانایی دیدن فرصتها، ساختن معنا، و حفظ خوشبینی حتی در شرایط دشوار.
او مینویسد:
“شادمانی واقعی یعنی ارتقاء توانایی ذهن برای مثبتاندیشی، نه فقط تجربهی احساس خوب.”
در این دیدگاه، شادمانی نوعی مهارت شناختی است که میتوان آن را آموزش داد، تقویت کرد، و در زندگی روزمره به کار گرفت. آکور شادمانی را طیفی از احساسات مطلوب میداند که در مسیر شکوفایی انسانی تجربه میشوند—تعریفی که با مفهوم یودایمونیا همراستا است.
دیدگاه شادمانی با عنوان “تجربه طیفی از احساسات مطلوب” شاون آکور با نظریهی «گسترش و ساخت» باربارا فریدریکسون نیز همراستا است. او معتقد است که احساسات مطلوب نهتنها لحظاتی خوشایند ایجاد میکنند، بلکه ظرفیت ذهنی ما را گسترش داده و منابع روانی، اجتماعی و فکری بلندمدتی میسازند.
او ده احساس مطلوب بنیادین را شناسایی کرده که نقش کلیدی در رشد و شکوفایی انسان دارند:
شادی، قدردانی، آرامش، علاقه، امید، غرور، سرگرمی، الهام، حیرت و عشق
این احساسات باعث میشوند فرد دید وسیعتری نسبت به موقعیتها پیدا کند، خلاقتر بیندیشد، روابط عمیقتری بسازد و در بلندمدت تابآوری بیشتری در برابر چالشها داشته باشد.
شادمانی را نمیتوان در یک تعریف ساده خلاصه کرد. این احساس، ترکیبی از لذت، معنا، ارتباط انسانی، و شکوفایی درونی است. چه آن را «بهزیستی ذهنی» بنامیم، چه «یودایمونیا»، چه در قالب مدل PARADA+V بررسیاش کنیم، و چه از دریچهی نگاه شاون آکور به آن بنگریم، آنچه اهمیت دارد، تجربهی ذهنی ماست در مسیر رشد، معنا و مثبتگرایی.
پس بیایید شادمانی را نه به عنوان هدف نهایی، بلکه به عنوان یک ظرفیت ذهنی برای زیستن بهتر در نظر بگیریم-ظرفیتی که میتوان آن را پرورش داد، تقویت کرد، و در مسیر شکوفایی انسانی به کار گرفت.
در دوره قورباغه نارنجی، مزیت شادمانی ما بدنبال خودشکوفایی فردی هستیم. این خودشکوفایی با ساخت ذهن به کمک ابزاری انجام می شود که ما آن را جعبه ابزار شادمانی می نامیم. پیشنهاد می کنم مقاله جعبه ابزار شادمانی را مطالعه کنید.